با ماشینم از شهر خارج شدم، وقت نماز بود.

داخل پمپ گاز سوختگیری کردم و رفتم نمازخونه تا نماز رو اول وقت بخونم.

صدای اذان شنیده میشد، دو نفر در حال
نماز خواندن بودن.

یکی شون جوانی حدودا 27 – 28 ساله بود، با هیکلی درشت و ورزشکاری؛ گمونم دور بازوهاش به اندازه ی دورِ کمر من بود😜😁

خیلی سرعتی نماز می خوند، اینقدر تند که وسط نمازم همه اش حواسم به سرعت اون بود.


تصمیم گرفتم یه جوری بهش بگم.

بعد از نماز که از نمازخانه بیرون رفتم دیدمش، نزدیکش شدم و سلام و علیک گرم، پاسخ لوتی واری هم داد.

 هیبتش منوگرفت!😉 یهو از تذکر دادن پشیمون شدم و نقشه رو تغییر دادم 🙃 تصمیم گرفتم #تشکر کنم.

- عرض خاصی نداشتم، فقط برام جالب بود که شما در سن جوانی، اینقدر مقید هستی به نماز اول وقت که تو پمپ گاز هم فراموش نمیکنی

(شاید باور نکنید، ولی با اون هیکل و چهره ی لوتی و سرعت عجیب نمازش، فکر نمی کردم
چنین عکس العملی داشته باشه!

یهو چشماش کمی خیس😭 شد و با بغض گفت)

- خب وظیفه مه، آخرالزمونه دیگه، حداقل هر کی باید مراقب عاقبت خودش باشه دیگه (فقط تونستم بگم)

- دمت گرم، واسه منم دعا کن.😊


✅ آره، گاهی اوقات که موقعیت تذکر نبود، تشکر کن.

👌تشکر از عمل خوب، هم اون عمل رو تقویت میکنه، هم ثابت و ماندگار👌